تعامل متن کلامي و تصوير، در کل پيروي از روابط ميان تمامي عناصر گفتمان است و فرايندي پويا را از يک نظام معناداري کلاسيک و برنامه مدار به سوي يک نظام تصادفي معنا نشان مي دهد که در آن اوج ادغام نظام کلامي در دل يک نظام تصويري، ديده مي شود. هاتفی و شعیری (1392)، به بررسی تحول پديدارشناختي خط نقاشي از منظر نشانه - معناشناختي با مطالعه موردي پنج اثر پرداختند. نتایج این مطالعه نشان داد که؛ مي توان با هم افزايي ميان الگوي نظام هاي گفتماني لاندوفسکي، فضاهاي نشانه اي لوتمن و لايه شناسي مدنظر کرس و لوون يک نظريه کلان پديد آورد. اين امر در عين حال، توجيه گر سير تحول خط - نقاشي به نقاشي - خط در يک فرايند ديگري محور (اخلاق و مرامي) به تناسب غلبه تصوير است که يک فضاي نشانه اي خلاق را در يک وضعيت در زماني به نحو انضمامي و متقارن با نظام گفتماني ريسک پذير، نمايان مي سازد، که از وجوه خودآگاهي گفتماني هم برخودار است.